عطـــــــــــاعطـــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

حبه انگور مامان و بابا

ادامه عکسای گل پسر...

زیبای خفـــــــــــــــــــته   آقا پسر تمیز و با غیرت دو سه ساعت بعد از تزریق واکسن یک و نیم سالگی در حال جارو کشیدن.الهی قربون قد و بالات برم که اینقدر کمک حال مامانی.   بازم یه پسر خوش تیپ و تو دل برووووووو   کفشای سوتی که برات خریدیم و خیلی دوستشون داری.خیلی آرزو داشتم با این کفشا راه بری اما نمیتونستم پیدا کنم.ولی از رو نرفتم و دنبالش گشتم تا الان پیدا کردم.   آخــــــــــــــــــی  قربون نیم رخ قشنگت برم مننننن   ناردونه من حوله و پوشکشو برداشته میره توالت تا مامانی پی پی شو بشوره.همچین نی نی ماهی کسی دیده؟   پسرکم تو پارک با تفنگ آبی که با...
1 شهريور 1392

عکس های منتشر نشده از عطـــــــــــــا.داغِ داغ

سلام آقا پسر گل گلاب شیرین بلاخره قسمت شد تنبلی رو کنار بذارم برات عکس بذارم آقا پسر فوتبالیست من وقتی یک عدد عطای خوشگل ولی کثیف از فرط خستگی روی تاب خوابش میبره عطای ناز نازی تو فروشگاه اومده خرید عطا دخترونه با دستمال سررررررررر بازم عطا دخترونه جارو به دست وقتی گل پسر بعد از یه روز شیطونی خسته میفته میخوابه پسرم کجا رو داری نیگا میکنی مادر به قربونت ؟؟؟؟   وقتی سعی میکنی برای اولین بار سوت بزنی.سوت زدن که چه عرض کنم داری قورتش میدی...... پسرکم با دختر خاله رها یا بقول خودت نی نی یا لهدا که کم کم داره روابطتون از طرف تو هم حسنه میشه.   عطا جون این مثلا عکس یادبو...
28 مرداد 1392

عطای من چقدر درکت بالاست مامانـــــــــی

پسر گلم سلام عطای عزیزم واقعا خیلی بیشتر ا زاونی که فکرشو بکنیم میفهمی. و این برای من هم کارو سخت میکنه هم خیلی لذت بخشه. مثلا چند روز پیش بعد از خواب بعد از ظهر پی پی کرده بودی و من یکم تنبلی کردم برای شستنت. تو اتاق نشسته بودم بابایی داشت یه چیزی تو کامپیوتر نشونم میداد که شما رفتی از تو کمدت یه پوشک برداشتی آوردی دادی دست من گفتی آتدو: باز کن و با دستت پوشکی که تنت بودو میکشیدی که بازش کنم.هی میگفتی دتو دی: دستشویی.واقعا تعجب کردم از اینهمه هوش و فهم تو این سن. بعد بهت گفتم برو حوله تو بیار بشورمت که رفتی حوله تو آوردی بهم گفتی بتو: بشوررررر وای خیلی خجالت کشیدم خیلی.چون سهل انگاری کرده بودم و باعث شدم تو اذیت بشی تا خودت ...
25 مرداد 1392

واکسن یک و نیم سالگی البته قبل از موعدددد

سلام پسر مامان سه چهار روز پیش رفتیم طبق معمول با مامان جون مهربون واسکن یک و نیم سالگیتو زدیم. البته لحظه واکسن زدن مامان جون از من خواست برم ت ماشین بشینم تا حالم بد نشه از گریه تو. وقتی مامان جون اومد از مرکز بهداشت بیرون خیالم کمی آروم شد.آخه تو گریه نمیکردی. بعدش کاشف به عمل اومد که اشتباهی یه ماه واکسنتو زودتر زدیم.چون من مرداد ماه رو هم حساب میکردم که نباید میکردم. مسئول مرکز بهداشت هم دقت نکرده بود و بعدش که زنگ زدن به مرکز گفتن باید واکسنت یه ماه دیگه سر وقت خودش تکرار بشه. همین که اینو شنیدم به قدری ناراحت شدم که دیگه نای حرف زدن هم نداشتم.فقط تو فکر بودم.تو فکر این که عجب مادر سهل انگاری هستم.عذاب وجدان داشت منو میکشت ...
10 مرداد 1392

پسرک شیرین زبون مامان

سلام دردونه چقدر شیرین زبونی عسلم. ماشالا هر کلمه رو زودتر از اونی که فکرشو بشه کرد یاد میگیری. باید زود زود بیام برات بنویسم. البته تو گوشیم یادداشت میکنم تا یادم نره. هواپیما: آمادی به جارو برقی میگی ام ام.چون سوارش میشی.مامان جونم نشونت داده با جارو چیز میزو میکشه میگه آم کرد یعنی خورد تو هم دست برنمیداری باز کنین آم کنه.دستمال میاری میگیری جلوش. حالا خوبه خودتم میترسی تا روشن میشه یه متر میپری هوا...خخخخخخ   به شدت علاقمند به دم و دستگاه هستی مخصوصا اونایی که صدا میدن.مثل چرخ گوشت و غذا ساز و...بزورم میگی روشن کنین. عروسک بازی دوست داری و ملافه میپیچی دور عروسک باهاش میخوابی.اینم مامان جون یادت...
30 تير 1392

یه گل پـــــــسر وسواسی نـــــــــــاناز...

سلام نازنینم اخه من چی بگم چیکار کنم دلم خنک بشه از دست تو؟؟ میخوام همچین بچلونمت یا گازت بگیرم که نگووووووووو... آقا پسر جونم برات بگه حسابی وسواسی هستی و هرچی که روت بریزه مخصوصا رو پوستت حسابی عصبانی میشی و گریه میکنی. مثلا دیشب سس رو ریخته بودی رو پات گاتو بالا نگه داشته بودی گریه میکردی منم فکر میکردم جاییت درد گرفته هی بوس میکردم میدیدم پایینش نمیاری. آخرش بابایی گفت سس رو ریختی رو گات تا آورد با دستمال پاکش کرد تونستی راحت بشینی. وقتی دستت هم کثیف میشه به زور اگه خوراکی باشه میاری جلو دهنم میگی ام ام که بخور تمیز بشه. حسابی مثل مامان از گرما بدت میاد و شبا نمیذاری روتو بکشم و هی وول میخوری تا برای خودت جای...
17 تير 1392

بدون عنوان

سلام عطا جونم پسرکم اونقدر تو دل برو شدی که خدا میدونه. خاله سمیه که برخلاف میل من موفق شد به تو میمون گفتنو یاد بده.که البته خیلی وقته یاد گرفتی.ولی یه چیز خنده دار بذار برات بگم... الان تو خاله رو میمون صدا میزنی یعنی فکر میکنی اسمش اینه...البته یکی دو بارم جلو جمع خجال زده ش کردی منم بهش میگم تاوان کار اشتباهش همینه وقتی چیزی میفته میگی: افتا یا توشدی(دو زبانه) وقتی چیزی میشکنه یا خراب میشه: ناندی (سوخت ) اونجا: اوندا ،اُدا رها: لَلا، لَهدا هواپیما: آمادی قاشق: داتدی(وقتی میخوای چیزی رو هم بزنی) به آقاجون میگی: آدا(آجان) صبح که از خواب بلند میشی یکم که میگذره یهو یادت میفته میگی مهدی ...اَمی (امیر)دستاتم ب...
10 تير 1392

مــــــــــــادرانه

  سلام عسلم   عطـــــــــــا میخوام بهت بگم چند روزه دلم خیلی گرفته... عطـــــــای من نکنه بزرگ که شدی منو زیاد دوست نداشته باشی.... نکنه به من اهمیت ندی.... آخه... آخه تو همه زندگی منی. آخه تو جون منی. آخه تو امید منی. تو پــــــــــاره تن منی... ولی نـــــــــه.... باید بگم از همه اینایی که گفتم برام عزیزتری.خیلی عزیز تر.... یعنی میرسه روزی که اینا رو بخونی؟؟ عطا منو تنها نذاری یوقت... عطا دلت برام تنگ میشه؟؟ عطا دوستم داری؟؟ وقتی بیشتر فکر میکنم میبینم چقدر نیاز دارم به عشق تو.به وجود تو...یعنی من بی تو هیچم مامانی... الان خوابیدی...چقدر دلم برات تنگ شد... مثل هر مادری دوست دارم بزرگ...
5 تير 1392

حرفای جدید، کارای جدید

سلام دردونه.خوبی؟ عطا یه سری از کلماتی که میگی رو انگار یادم رفته بنویسم و یه سری رو هم تازه یاد گرفتی. قربونت برم هر روز برای مامانت سورپرایز داری. شدیدا به آب بازی و حموم علاقه داری و تا یکی میخواد بره حموم یا کلمه شو بکار ببره بدو بدو میری جلو حموم و میگی: اَمو وقی دنبال چیزی هستی بجای کو میگی: لــــــــو؟؟؟؟؟؟ وقتی خوابت میاد یا میخوای شیر بخوری میگی: لالا و بعضی وقتا هم می می به تا بازی و اسباب بازی میگی: آب بادی.مخصوصا وقتی سوار تاب هستی اینو با آهنگ تاب تاب عباسی میخونی... وقتی ازمون میخوای چیزی رو باز کنیم میگی: آتتو تا توی تلویزیون یا جایی آهنگ یا اذان پخش میشه شروع به خوندن میکنی با خودت و حسابی کیفور میشی... ...
17 خرداد 1392

ادا اصول جدید جیگر مامان...

سلامممممممم عطا چقدر تو بلا شدی.... فقط میخوام بخورمت تمومت کنمااااا... پسرکم گاهی بد غذا میشی و خوب نمیخوری که ناراحت میشم. مخصوصا مواقعی که شلوغی دوست داری بکنی یا کسی یا چیزی هست که ت وجهتو جلب میکنه دیگه نمیخوری چیزی. اما خوشبختانه غذای سالم دوست داری.عاشق کباب و ماهی هستی که از این بابت خیلی خوشحالم. سعی کن همیشه سالم زندگی کنی پسرکم .مامانی دلش طاقت نمیاره یه لحظه اذیت بشی. چنتا کلمه جدید هم میگی: الان دیگه به امیر و پسر بچه های همسنش میگی:اَمو علیرضا : اَدیدا از خیلی وقت پیشا ای وای میگفتی که الان یادم افتاد بنویسم به این زبون: ایبا ، اِوا وقتی شیر میخوای یا خوبت میاد هی میگی لالا و چیزی که اخیرا یاد گرف...
7 خرداد 1392