عطـــــــــــاعطـــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

حبه انگور مامان و بابا

واکسن یک و نیم سالگی البته قبل از موعدددد

1392/5/10 3:51
نویسنده : مامانی
2,021 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

پسر مامان سه چهار روز پیش رفتیم طبق معمول با مامان جون مهربون واسکن یک و نیم سالگیتو زدیم.

البته لحظه واکسن زدن مامان جون از من خواست برم ت ماشین بشینم تا حالم بد نشه از گریه تو.

وقتی مامان جون اومد از مرکز بهداشت بیرون خیالم کمی آروم شد.آخه تو گریه نمیکردی.

بعدش کاشف به عمل اومد که اشتباهی یه ماه واکسنتو زودتر زدیم.چون من مرداد ماه رو هم حساب میکردم که نباید میکردم.

مسئول مرکز بهداشت هم دقت نکرده بود و بعدش که زنگ زدن به مرکز گفتن باید واکسنت یه ماه دیگه سر وقت خودش تکرار بشه.

همین که اینو شنیدم به قدری ناراحت شدم که دیگه نای حرف زدن هم نداشتم.فقط تو فکر بودم.تو فکر این که عجب مادر سهل انگاری هستم.عذاب وجدان داشت منو میکشت که پاره تنم قراره دو بار اینهمه اذیتو تحمل کنه  چرا؟فقط بخاطر بی فکری من.از خودم بدم اومد که اینقدر درمورد عزیز دلم بی دقتی کردم.

چند ساعت بعدش گفتم یه زنگی بزنم دکتر نویدنیا و ازش بپرسم ببینم نظر اون چیه.

خوشبختانه تلفنو جواب داد و گفت که هیچ اشکالی نداره و نیازی به تکرار نیست.

بعد از قطع کردن گوشی انگار جریان انرژی یهو به بدنم وارد شد.داشتم بال درمیاوردم.یعنی انگار دنیا رو بهم داده باشن.

خدا خیرش بده کلی آرومم کرد با این حرفش آقای دکتر.

تا عصری حالت خوب بود ولی بعد که خوابیدی و بیدار شدی کم کم اذیتات شروع شد.

هم پات درد میکرد هم تب داشتی.آخ که چقدر زجر میکشیدم با دیدن عذابت.بازم طبق معمول ناخوشیات موندیم خونه مامان جون.خدا رو شکر اینبار نیازی به شیاف پیدا نکردی و تبت رو با مامان جون تونستیم باشربت و پاشویه کنترل کنیم.

شبش هم علیرضا اومد و با دایی مهدی حسابی باهم آب باز کردین.البته شما نمیتونستی از جات تکون بخوری و روی تشکت یا بغل مامان جون اونا رو با پمپ آب پاشی میکردی و کل خونه رو خیس کرده بودی.

الهی قربون پسر صبور و خوش اخلاق خودم برم که نسبت به بقیه بچه ها اذیتش خیلی کمه.

یه روز بعدش پات زیاد درد میکرد و تقریبا نتونستی راه بری اما خدا رو شکر الان بهتری و با دیدن اینکه دوباره شروع کردی به گشت و گذار و شیطنت های همیشگیت کلی ذوق میکنم و خدا رو شکر میکنم.

بازم از مامان جون گل تشکر میکنم که اینقدر هوای ما رو داره.

تو هم قدرنشناس نیستی و حسابی عاشقشی.

البته درسته الان بیشتر زحمتت با اونه اما ایشالا بزرگ که شدی جبران میکنی.

همینکه اینقدر عاشقانه دوستش داری برای اون بزرگترین تشکره عزیزم.

منم هردوتونو دوست دارم اونم دیوانه وار.اینم بگم به حق این شب عزیز که بیست و سوم ماه رمضان هست از خدا میخوام محافظتون باشه.آمین

بوس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)