عطـــــــــــاعطـــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

حبه انگور مامان و بابا

حرفای جدید، کارای جدید

1392/3/17 13:30
نویسنده : مامانی
427 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دردونه.خوبی؟

عطا یه سری از کلماتی که میگی رو انگار یادم رفته بنویسم و یه سری رو هم تازه یاد گرفتی.

قربونت برم هر روز برای مامانت سورپرایز داری.

شدیدا به آب بازی و حموم علاقه داری و تا یکی میخواد بره حموم یا کلمه شو بکار ببره بدو بدو میری جلو حموم و میگی: اَمو

وقی دنبال چیزی هستی بجای کو میگی: لــــــــو؟؟؟؟؟؟

وقتی خوابت میاد یا میخوای شیر بخوری میگی: لالا و بعضی وقتا هم می می

به تا بازی و اسباب بازی میگی: آب بادی.مخصوصا وقتی سوار تاب هستی اینو با آهنگ تاب تاب عباسی میخونی...قلب

وقتی ازمون میخوای چیزی رو باز کنیم میگی: آتتو

تا توی تلویزیون یا جایی آهنگ یا اذان پخش میشه شروع به خوندن میکنی با خودت و حسابی کیفور میشی...

وقتی کسی نشسته یا خوابیدیم و تو حوصله ت سر میره  تکونش میدی و میگی دو دو: پاشو

وقتی میخوام ازت عکس بگیرم و مخصوصا فلش میزنه مثل بچه های لوس میخندی و بینی تو جمع میکنی و دهنتو کج میکنی قربون ژست گرفتنت بشم.عکسشو میذارم براتچشمک

کم کم داری برای خودت دوست پیدا میکنی بیرون رفتنی.تا بچه ای میبینی داد میزنی نـــــــی نـــــــــی و میدوی بطرفش تا باهاش بازی کنی.

مثلا پریروز تو ائل گلی یه نی نی رو پیدا کرده بودی و هی میرفتی کنارش می ایستادی میزدی به پشتش و هی میگفتی نی نی.وقتی هم اون میرفت یه طرف دیگه بدو بدو دنبالش میفتادیماچ

دیروز هم تو پارک از توپ یه نی نی خوشت اومده بود و بهش زور میگفتی با اینکه دو برابر تو بیشتر سن داشت.بعدشم که توپ خودتو آوردم تا مال اونو نگیری میبردی توپ خودتو میدادی به اون و سعی میکردی توپ اونو از دستش بگیری.از خود راضی

نمیدونم از کجا یاد گرفتی این زرنگ بازیا رو شیطون بلای مامان..پسر باهوش من فدات شملبخند

آهان اینم بگم که سه روزه که خیلی واضح دایی رو صدا میکنی و خیلی ملیح میگی : مـــــهــــــدی

گاهی هم که هول میکنی و میخوای باهاش شلوغی کنی و دنبالشی زود زود پشت سر هم میگی: متی متی

تو بالکن خونه مامان جون اینا استخر بادی دایی رو برپا کردیم و تا یادت میفته جیغ و داد راه میندازی تا ببریمت اونجا بازی کنی و حتی ساعت ها هم بمونی توش موقع بیرون اومدن حسابی گریه زاری میکنی ...

برای خودت آقایی شدی و تقریبا از یکسالگی به اینور پستونک نمیخوری دیگه.

آهان تا یادم نرفته بگم اخیرا دوبار بردیمت کلینیک کودکان بخاطر اینکه روز تعطیل بود و دکتر خودت نبود اما تا دکتر گوشی رو میذاشت رو سینه ت چنان جیغ بنفشی میکشیدی که کسی نمیدونست فکر میکرد گوشتتو بریدن.پسرم چرا میترسی؟آخه تو که پیش دکتر خودت همش میخندیدی.نکنه یادت رفته دکتر!!!

ایشالا بازم میام برات مینویسم.

بوس تا بعد.......

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)