عطـــــــــــاعطـــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

حبه انگور مامان و بابا

بدون عنوان

1391/10/10 12:08
نویسنده : مامانی
167 بازدید
اشتراک گذاری

سلام حبه انگورم...

فدات بشم مامانی.خیلی وقته برات ننوشتم.الانم شما خونه مامان جونی که من دارم راحت برات مینویسم.

تو این مدت دختر خاله رها هم دنیا اومد و الان فکر کنم سه هفته ش میشه.

عطا جونم تو که نمیدونم چرا نگاهش هم نمیکنی و دورو برش نمیری.البته فکر کنم بچه ها همشون اینطورن اما علتشو نمیدونم.

پسر مامان تا دلت بخواد شلوغ شدی و یجا بند نمیشی.تا دستت به چیزی میرسه زودی بلند میشی.یعنی دیگه تمام میزامون پر از لک شده.تلویزیونم فکر کنم همین روزاست که ال سی دیش به رحمت خدا بره.از بس که با کنترل و دستت بهش میکوبی.

راستی قبلا در در میگفتی الان اما بابا-یه یه-ادی-جیززز...و خیلی چیزا هم میگی البته به زبون شیرین خودت.

مثلا وقتی چیزی میبینی که میدونی گرمه خوووو خوووو میکنی ولی با اینحال از کنجکاویت دست برنمیداری و حداقل با انگشتت هم که شده با فاصله لمسش میکنی تا مطمئن بشی.اگه دسته داشته باشه با دسته ش سعی میکنی برش داری پسر باهوش مامان.

ددر خیلی دوست داری و برخلاف بیشتر نی نی ها زیاد علاقمند به نشستن تو ماشین نیستی و پیاده گشتن رو ترجیح میدی.یعنی اگه سوار ماشین بشیم گریه میکنی و میخوای پیاده بگردیم.

تا صدای آیفونو میشنوی داد و بیداد راه میندازه که باز کنین و تا یکی میاد(مخصوصا مامان جون)میری بغلش هی میگی دردر... و به سمت در خم میشی.اغلب هم پیروز میشی.

به همه چیز دست درازی میکنی مخصوصا وقتی برات جدید باشه.

عاشق دنت هستی و منو بابایی همیشه برات میخریم و تو یخچالمون همیشه موجوده.با طعمای موزی وانیلی بیسکوییتی و البته کرم کارامل.غذا هم که قربونت برم همه چیز میخوری هزار ماشالا اما بستگی به حالت هم داره.

راستی اینم بگم که تو ماه دهم زندگیت دندونای کوچولولت شروع کردن به دراومدن و الان دوتا دندون پایین و دوتا دندون نیش از بالا سرشون زده بیرون.اما از بس سرمون شلوغ شده هنوز فرصت نکردیم برات آش دندونی بپزیم.مبارک باشه پسرکم.

خیلی حرفا برای گفتن دارم از کارای تو و از حرفای دل خودم.اما نمیدونم چرا تا میام برات بنویسم از یادم میره.

تا یادم نرفته از عصبانیتت بگم که تازگیا یاد گرفتی و همه رو تسلیم خودت میکنی.سرتو میندازی پایین گریه و داد و بیداد میکنی مثل مردای گنده و چیزی هم بدیم دستت یا دورو برت باشه پرت میکنی و جیغ میزنی.

آهان دست دستی یاد گرفتی...نانای میکنی.البته نه با دستات،درحال نشسته خودتو تکون تکون میدی یه چهار دست و پا میشی و سر و بدنتو تکون میدی.فیلمشو گرفتم برات بلاچه مامان.

حسابی از هرچیزی که بتونی تقلید میکنی.

راستی اولین شب یلدات هم گذشت و برات لباس هندونه ای خریده بودم و مامان جون هم که قربونش برم برای اولین چله شما کیک هندونه ای گرفته بود که بعدا برات عکساشو میذارم.فقط حیف شما مریض بودی یعنی گلوت چرکی شده بود و زیاد حال نداشتی دورت بگردم.

حرفام خیلی طولانی شد بازم میام برات مینویسم پسرم.همه زندگی مامان.

بوس بوس پاره تنــــــــــــــــــــــم...ماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)