در حال ورود به 12 ماهگی و نزدیک شدن به تولد....
عطای نازم سلام،
اگه بدونی چقدر بلا شدی پسر گلممممممم...
قربونت برم رفته رفته خوشمزه تر میشی.چه کارا که نمیکنی.بذار برات تعریف کنم مامانی.
*مدتیه به هرچی دستت بند میشه سر پا می ایستی و حالا بدون کمک میتونی خودت بیشتر از ده ثانیه وایستی.خیلی هم کیف میکنی فدات شم.
*دایرة المعارف عطا:
ددر که همه میدونن چیه.
آب: آبی
جیز: اووووووووه.....خخخخخخخخخ !!!!
فرشته: دِدِدِ
دست نزن:دَیدَ
بیا:دَ
بعضی کلمه ها رو هم گاهی میگی که نمیدونم صدا درمیاری یا معنیشو میدونی...
با اینکه خودمو میکشم فارسی یاد بگیری ترکی حرف میزنی.
فقط نمیخوام فردا تو مدرسه لنگ بمونی پسرم.وگرنه ترکی زبان مادری ماست.
تقریبا همه چیز میخوری ماشالا ولی طعم شیرینو بیشتر دوست داری.
از میوه ها سیب و موز خیلی دوست داری.
راستی تا یادم نرفته بگم تو ده ماهگی شروع به دندون دراوردن کردی و الان دو تا دندون پایینی و دو تا دندون نیش بالایی زده بیرون.دندونای جلو بالایی هم داره درمیاد و دیگع یبارکی داری همه رو درمیاری راحت شی.
چند وقتی بود مریض شده بودی و سه بار پشت سر هم حالت بهتر نشده باز سرما میخوردی یبارم گلوت چرکی شد و تب و لرز داشتی که خدا رو شکر الان بهتری.
همش امروز فردا میکنم ببریمت آتلیه عکس بندازیم از پسر نازم.کلی هم ژست عکس پیدا کردم برات ایشالا که خوب میشه.
میخوام یه عکس هم با مامان جون،مامانش و مامان بزرگش بندازیم.یعنی درواقع از 5 نسل.
عسلم فرصت نمیکنم زود به زود وبلاگتو آپ کنم.یبار هم هفته پیش کلی برات نوشته بودم با لپتاپ باباجون که سیمشو کشیدی رفت پی کارش منم دیگه حوصله نکردم.
وقتی بیکارم کلی حرف برات تو ذهنم دارم تا بزرگ شدی بخونی اما اینجا که میام هم یادم میره هم عجله ای فرصت نمیشه.
حرفای خصوصی ترمونم بمونه واسه دفترت...بوس