عطـــــــــــاعطـــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 26 روز سن داره

حبه انگور مامان و بابا

مـــــــــــــــــــــادرانـــــــــــــــــــه...!

1391/5/26 17:14
نویسنده : مامانی
208 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل پسرم.

اينبار مادر داره با قلبي مالامال از غصه با دلي تكه تكه و هراسناك برات مينويسه.

عطاي نازم نميدونم چطور برات بنويسم كه هرچي هم بگم فكر نكنم بتونم ذره اي از احساس الانم رو برات توصيف كنم.

نازنينم امروز پنج شنبه هست و دقيقا 5 روز از اون واقعه تلخ گذشته.اما روز بروز براي من كه داره دردناك تر ميشه.شنبه همين هفته بود كه حدود ده دقيقه مانده به ساعت پنج بعد از ظهر زلزله نسبتا شديدي اومد و خيلي از بچه ها مادر ها و پدرهاي روستاهاي اهر ورزقان و هريس رو با زبون روزه زير آوار جان باختن.

من و شما خوشبختانه خونه مامان جون بوديم و خواب بوديم و همگي فرار كرديم بيرون.اگر خدايي نكرده خونه خودمون بوديم هردو بشدت وحشت ميكرديم چراكه از شدت لرزش آينه مون افتاده و شكسته و بعضي وسايلمون هم ريخته بود.

هنوز كه هنوزه پس لرزه ها ادامه دارن و اغلب مردم هنوز تو پاركها ميخوابن.ما هم چند شب رو تو حياط خونه مامان جون بوديم .به استثناي يه شب كه رفتيم خونمون كه شب وحشتناكي براي من بود.

با عكسايي كه از زلزله تو اينترنت ديدم حالم خيلي بد شد پسرم.مخصوصا وقتي عكس بچه هاي معصوصم رو ديدم كه زير آوار مرده بودن دلم ريش شد.تا چند ساعت كنارت خوابم نميگرفت و ميترسيدم.فكر تو لحظه اي آرومم نميذاشت.

عطا جان

مــــــــــــادر بودن حس غريبي هست.من كه تو اين چند تا زلزله چندين سال اخير به همه دلداري ميدادم الان خودم بشدت ميترسم.همش نگاهت ميكنم و غصه ميخورم .هم غصه مادرا و بچه هايي كه تو زلزله از هم جدا شدن و هم غصه اينكه خدايي نكرده منو تو روزي مجبور باشيم بدون هم باشيم.دعا ميكنم هميشه كنار هم باشيم و تا زمانيكه تو نياز داري سايه منو پدرت بالاي سرت باشه نازنينم.آميــــــــــــــــــن

چيزي كه خيلي دلم ميخواد اينه كه ميتونستم برم مناطق زلزله زده و اون طفل معصوم ها رو بغل ميگرفتم و نوازششون ميكردم و يا شيرشون ميدادم.هيچ چيز براي اونا مادر نميشه.حتي اگه ميليونها و ميلياردها كمك بهشون بشه لحظه اي جاي مادرشون رو براشون پر نميكنه.

وقتي مجسم ميكنم اون بچه ناز چند ماهه كه روي ظرفشويي پطشكي قانوني جسم بي جانشو گذاشته بودن لاي لحاف چند ساعت پيش داشته ميخنديده تو بغل مادرش شير ميخورده ميخوام بميرم و تو اين دنياي بي رحم نباشم.الان آغوش خالي مادر با هيچ چيز پر نميشه.

داغ پاره تننش تا هميشه به دل مادر مونده.اينجاست كه ميگم ايكاش مادرش هم مرده باشه.تا باز باهم باشن.خدايا حتي تصورش هم خيلي سخت تر از سخت هست. 

فقط دعا ميكنم خدا همه پدر مادرا و بچه هاشونو براي هم نگه داره.

پسرم من عاشقتم.مامان بدون تو هيچه......... 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)