عطـــــــــــاعطـــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره

حبه انگور مامان و بابا

روزیه قند عسلم داره میاد کم کم...

بـــــــــــــــــــــــــــــله از پریروز کم کم داره اولین غذای نی نی عزیزم میاد.منظورم شیر مامانیه. ایشالا که با برکت باشه و پسرمو سیر کنه چون اصلا خوب نیست شیر خشک بخوری گلم. من که خیلی ذوق کردم خیلی زیاد........ خودتم که تکون تکون میخوری. راستی هفته پیش با بابایی رفتیم کیش.خوش گذشت بهمون عزیزم. ایشالا دفعه بعد خودت میبینی و کیف میکنی عزیز دلم. از اونجا برات یه جفت پوتین گرفتم با یه سرهمی شکل میمون.خیلی نازن هردو خیلی...... یه بالش عروسکی شکل گوزن هم گرفتیم و بابایی برات دوتا هواپیمای جنگی و یه پیشی سیاه گرفت قربونت برم. همش مجسم میکنم دنیا بیای پیشی که دمشو تکون میده میره و میو میو میکنه میفتی دنبالش ...
29 آبان 1390

پــــــــــــسر کوچولوی شیطون مامان و بابا

سلام پسرکم بلا چقدر شلوغی تو از الان...... همش داری وول میخوری تو دل مامانی....دیشب دیدم جمع شدی یجا دستمو گذاشتم دو تا لگد زدی به دست مامان....داری منو میزنی شیطونک؟؟؟؟؟؟ به بابایی هم گفتم دستشو بذاره اما اونو نزدی... قربونت برم بیای بیرون چکار میکنی؟؟؟؟یه لحظه اروم و قرار نداری. راستی اسمتو میخوایم بذاریم عطا... سید عطای گل مامان... امیدوارم خوشت بیاد. البته تا لحظه اخر ببینیم چی میشه. منو بابایی خیلی دوستت داریم پســــــــــــــــرم ...
8 آبان 1390

پـــــســــــرکــــــــــم...

            مامانی خوبــــــــــی؟؟؟؟؟ آقای دکتر که گفت خوبی . آره امروز رفتیم بازم شما رو دیدیم.البته من که خوب نتونستم ببینم بابایی دیدت . آقای دکتر که همینجوری مشخصاتو میگفت بنویسن گفت Male فهمیدم پسری . بعد پرسید بهتون گفتن که پسره دیگه......؟؟؟ پسرم قند عسلممممممم بیرون اومدنی عکساتو دیدم چیزیت مشخص نیست برای من.میخوام دوباره برم یه سونو دیگه که هم مطمئن بشم هم ببینمت خودم.دلم برای دیدنت یه ذره شده . اولین کسی که فهمید پسری منو بابات بودیم.بعد خاله و شوهرش که با ما بودن . بعد رفتیم خونه مامانی و بابایی .اول به بابایی و دایی ت گفتیم چه ذوقی ...
21 مهر 1390

با تکونت مامانو ذوقمرگ کردی شیطون بلا....

سلام نی نی گلممممممممم خوبی مامان؟؟؟؟؟ شیطون دیشب مامانو خوشحال کردی.... همینطور دراز کشیده بودم به داشتم داشتم با موبایل ور میرفتم که یهو... یهو یه چیزی تو دلم تکون تکون خورد....... بعدش یادم افتاد نی نی خوشگلم بوده کلی ذوق کردممممم ولی دیگه هرچی منتظر شدم تکون نخوردی. به بابایی گفتم اونم ذوق کرد.هر کاری کردم نتونستم همون لحظه بنویسم برات. الان نوشتم. عاشقتم نی نی..... ...
11 مهر 1390

صدای قلبت نوازشگر روح مادر...

سلام خبر جدید اینکه دیروز رفتیم دکتر و دکتر صدای قلب فرشته مامانو گوش داد. برای مامانی هم گذاشت گوش کنه. فدای قلبش بشم که همچین تند و تند میزد عین یه گنجیشک کوچولو.اما هنوز اونقدری بزرگ نشده بود که صدای تاپ تاپش کاملا واضح بیاد. وای مامانی چقدر دوستت دارم.
4 مهر 1390

ناردونه مامان

سلام فرشته من خوبی؟؟ ببخشید دیر به دیر مطلب میذارم. مامان حالش خوب نبود یه هفته ای.اون تو چیکار میکنی شیطونکم؟؟ حسابی داشتی مامانو از پا درمیاوردی ها. با اون قد 5 سانتیت چه کارا که نمیکنی. قربونت برم هفته پیش رفتیم سونوگرافی.میدونی چیه؟؟ آقا دکتر یه چیزی میذاره رو شکم مامانی با اون میتونیم فیلمتو ببینیم فدات شم. میتونیم ببینیم اون تو تو تاریکی چیکار میکنی؟؟همچین ساکت و آروم مونده بودی یه گوشه.دلم گرفت. تو تاریکی یوقت نترسی مامانم؟؟ عسلم بابایی هم اومده بود تو و نی نی ماهشو دید اولین بار. نمیدونی بابایی ذوقمرگ شده بود.ولش میکردی نمیدونم چی میشد.هههههه اولین بار بود نی نی رو با دست و پا دیدم.عزیزم قبل گردالی بودی.هیچی...
8 شهريور 1390

10 هفته گذشت...

سلام فرشته من ببخشید دیر اومدم.کمی کم حاله مامان. عزیزم چند روز پیش رفتیم سونو گرافی.مامانی رفتی تو ده هفته قربونت برم. الان یعنی از یه توت فرنگی هم کمی بزرگتری جانم. حدودای دو میلیمتری عزیزکم.قلبت هم خدار و شکر میزنه مرتب. نی نی کوچولو جونم مامانی سرما خورده.ببخشی مامانو اگه اذیت میشی.نمیخوام اینجا کلمه ای هم از مشکلاتم بگم. اما معذرت میخوام بابت مشکلات مامان تو اذیت میشی.بمیرم برات. ایشالا که سالم و سلامت دنیا میای فدات شم. ...
21 مرداد 1390