پـــــســــــرکــــــــــم...
مامانی خوبــــــــــی؟؟؟؟؟
آقای دکتر که گفت خوبی.
آره امروز رفتیم بازم شما رو دیدیم.البته من که خوب نتونستم ببینم بابایی دیدت.
آقای دکتر که همینجوری مشخصاتو میگفت بنویسن گفت Male
فهمیدم پسری.
بعد پرسید بهتون گفتن که پسره دیگه......؟؟؟
پسرم قند عسلممممممم
بیروناومدنی عکساتو دیدم چیزیت مشخص نیست برای من.میخوام دوباره برم یه سونودیگه که هم مطمئن بشم هم ببینمت خودم.دلم برای دیدنت یه ذره شده.
اولین کسی که فهمید پسری منو بابات بودیم.بعد خاله و شوهرش که با ما بودن.
بعد رفتیم خونه مامانی و بابایی .اول به بابایی و دایی ت گفتیم چه ذوقی کردن.
مهمون هم که داشتن مهمونا هم فهمیدن دیگه.ازمون شیرینی خواستن وبابایی رفت گرفت.
الهی مامان دورت بگرده پسر گلم.....
ایشالا سالم باشی و تو هر دو دنیا عاقبت بخیر شی.فقط همینو از خدا میخوام.البته چیز زیادیه.هههه
جز خوشبختیت آرزوی دیگه ندارم مامانی.
آقا بابا و بابات پسر دوست داشتن به آرزوشون رسیدننننن.
حالامن شدم عروس پسر زا.تو هم نوه اول پسری خانواده بابایی.و صد البته قند عسلکه اسم اونا رو یدک میکشی و مهمتر از اون اینه که سید هم هستی.
حالا کم کم باید بفکر انتخاب اسم باشیم.
ایشالا همیشه سلامت باشی و خوشبخت.