عطـــــــــــاعطـــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

حبه انگور مامان و بابا

عکسای جدید

1392/2/5 18:30
نویسنده : مامانی
770 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرکم

هر روز حرفا و کارای جدید یاد میگیری و من هی وسوسه میشم بیام همه رو همون موقع برات بنویسم اما وقت نمیکنم.

خدا رو شکر راه افتادی و دیگه چهار دست و پا نمیری.اما هنوز مثل پنگوئن و جوجه اردکا راه میری فدات شم.

منو بابایی که تو خونه اینور اونور میریم میفتی دنبالمون و مثل جوجه میای.هرطرف میپیچیم تو هم میپیچی.من موقع کار کردن تند تند میرم اینور اونور توهم اون وسط من هرطرفی میرم دوسه قدم میای بعد من برمیگیردم تو هم نصفه راه برمیگردی دنبالم.آخ که چقدر همه کارا و اداهاتو دوست دارم.

چند وقته صبحا ساعت حدود 8 نصفه نیمه بیدار میشی و چشماتو باز نکرده گریه میکنی و میگی مامــــــــــان...پستونک هم قبول نمیکنی و اگه نزدیک دهنت بیارم دیوونه میشی و چنان جیغ میزنی که نگو.میخوای خودم شیرت بدم...

منو مامان جونو مامان صدا میزنی و گاهی میگی مامانی و مانی و مامی.......قربون شیرین زبونیات.

اینم از دایره لغات جدیدت:

اَتَن ، اَتَ ،اَدَ : عطا

بابا: بابا

دتدی: رفت

توشدی: افتاد(علی رقم تلاش من برای فارسی حرف زدنت البته برای اینکه تو مدرسه به مشکل برنخوری)

دوخ: صدای شلیک تفنگ اونم با فندک...

مٍمون: میمون(البته معنیشو نمیدونی)

یایا، لالا: لالا(خوابم میاد)

وقتی چیزی تو آب میبینی میگی:مانی، مائی :ماهی

عمو: عمو

اُنی، اینُ: اونو (اشاره)

وقتی هم صدای اذان یا قران میشنوی همراه اون میخونی به زبون خودت...نــــــــــازی

وقتی از راه پله خونمون صدا میاد گوشاتو تیز میکنی همینطور چشماتو!بعد میگی بابا و کم کم صداتو بلند میکنی داد میزنی

بــــــابــــــا و میری میکوبی به در......

آهان راستی امروز رفته بودیم عکس سه در چهار بگیریم که به آقای عکاس گفتم از تو هم عکس بگیره تا بعدا بریم آتلیه درست و حسابی.

حالا دیگه بریم سراغ عکسای پسر خوش تیپ و خوشگلم...

 


عطا مشغول آب بازی تو سینک ظرفشویی مامان جون اینا.....

 

عطا جون با تیریپ عید و خسته در راه برگشت از عید دیدنی...

مامان به قربون اون تیپ مردونه ت پسرکم...

 

عطا جون بازم تو راه خونه مامان جون اما این بار با تیپ تابستونی...

 

عطای گلم برای اولین بار رو پاهای خودش کنار استخر ائل گلی در حال گشت و گذار و حسابی کیفور از این حس تازه...البته کلی هم قربون صدقه ش رفتن عابرین گرام...

 

عسل من در تعطیلات عید تو جلفا که شبش هم تو برنامه پخش زنده از منطقه آزاد ارس پسرکمو تلویزیون نشون داد و بسی معروف تر شد...دی:البته پشه ها هم حسابی پسر شیرینمو تا صبح خوردن...کوفتشون بشه الهی...

 

گل پسر خوش تیپم قبل از خروج از منزل برای رفتن به خونه مامان جونش که تو عکس بالا تو راه رفتن دیدینش...اینجا هم واکی بایاشی شده عشقم.ماشالا هر تیپی بهش میاد.باور ندارین خودتون ببینین و نظر بدین...

 

 

پسرم مامانی همیشه عاشته.هر روز هم بیشتر از روز قبل.اینو یادت نره...

بوس

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان امیرعطا
1 اردیبهشت 92 4:07
سلام. خوبین؟خدا براتون نگهش داره.اسم پسمل منم امیر عطاست و اتفاقا هم از تبریزیم. سن هاشونم نزدیکه!!!عطای منم 1سال و 1ماه 6 روزشه . خوشحال میشم به سایت ما هم بیاین.
مامان امیرعطا
7 اردیبهشت 92 1:00
سلام مامان عطا جون. خوشحال می شیم که مارو به لینک دوستانتون اضافه کنید. منم همین الان شمارو لینک میکنم و حتما 2باره میام به وبتون.


باعث افتخاره دوست نازنینم.
حتما اینکارو میکنم.
ladan
8 اردیبهشت 92 0:28
آخیییییییییی
ماششششالا چه پسمل نازییییی
هزار ماشالا
خیلی خوردنیه


دوست جونی دلم برات تنگ شده بیا سایت دااااااااااااا
بگو کی و کجا بیام. همینجا بگو
مرسی

راستی اون عکسه بود بالاش نوشتی خدیجه باجـــــــــی. نمیری کلی خندیدم خیلی باحال بود سیوش کردم با اجازه



قربون دوست با وفام برم.
راستش من شبا میتونم بیام حدود 12 به بعد.
اما عضو کلوب بچه های قدیمی نیستم.
یعنی بودما.خودبخود حذف شدم انگار.
اگه میشه دعوتم کن.
درباره عکس هم اختیار داری.از اون تیپ عکسا زیاد دارم...دی:
مامان امیرعطا
15 اردیبهشت 92 1:05
سلام مامان عطا جونی. چرا پس آپ نمیکنی خیلی وقته؟؟؟؟؟؟؟؟ دلمون تنگید بابا