عطـــــــــــاعطـــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

حبه انگور مامان و بابا

بدون عنوان

1390/11/28 18:16
نویسنده : مامانی
253 بازدید
اشتراک گذاری

سلــــــــــــام به پسری نازنین خودممممممم

عزیزم جات حسابی تنگ شده بمیرم برات.دو سه روزه کمر و دل مامانی درد میکنه...

از پریشب که تکونات کم شده بود نگرانت شدم گل پسر و دیروز رفتم پیش خانم دکتر با مامان جون...

اما خدا رو شکر مشکلی نبود.تا اسم دکتر اومد تو خونه مامان جون شروع کردی به وول خوردن به مامان جون و خاله گفتم این نی نی فقط میخواست مامانشو ضایع کنه لابد.از دکتر میترسی گلم؟؟؟؟؟؟

اونقدر دلم میخواد از خودمو بایی و اتاقت و بقیه عکس بگیریم قبل از اومدنت و برات یادگاری نگه داریم که نگو...

اما نمیدونم چرا یا یادم میره یا حالشو ندارم گلم...

ولی بهت قول میدم فردا اینکارو بکنم قول مردونــــــــــــــــــه مامانی...

عطا خیلی دوستت دارم...

دیشب خواب دیدم بدنیا اومدی و اول گذاشتیمت تو یه حوله سفید و بعد تو کیسه خوابت...

اولش مثل همه نی نی ها قرمز بودی اما یهو سفید شدی عین ماه شب چهارده و مثل بچه حدود شش ماهه...راستی  کچل هم بودی قربونت برم...اما اونقدر خوشگل و نمکی بودی که دلم داشت پر میزد برات...

پسرم هرجوری باشی دلم برات پر میزنه و خیلی وقته تشنه اینم که بغلت کنم...

پسرم نمیدونم کی دنیا میای اما خیلی دلم برای تکون خوردنات تنگ میشه...

برای موقع هاییکه یهو منو میگرفتی زیر مشت و لگد...وقتایی که یهو یجای شکم مامانو قلمبه میکردی...

و من دستمو میکشیدم روت و باهات حرف میزدم.الانم غصه م میگیره یادم میفته...گریه م میاد...

عجب روزا و شبایی باهم داشتیم...

بیرون بیای هم یجور خوبه بغلت میکنم شیرت میدم بوست میکنم نازت میکنم که الان نمیشه...

هرکدوم یه حال و هوایی داره عزیزم.الان داری واسه مامانی ابراز احساسات میکنی دورت بگردم...

همگی منتظرتیم عـــــــــــــــــــطای گلمممممم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)