انگار بار بزرگی از رو دوشم برداشته شد...آخیش
سلام پسرکم دیروز و امروز برای من و شما روزای طاقت فرسایی بودن و البته شیرین... چرا؟؟؟؟ چون دو روز متوالی بدیمت آتلیه و کلی عکسای قشنگ ازت گرفتیم. فقط حیف که کمی دیر کردیم و بهمین دلیل بعضی از ژستایی رو که دوست داشتم نشد ازشون عکس بگیریم.آخه دیگه اون سنت گذشته بود که رو زمین بمونی یا دراز بکشی و آروم باشی. فقط قدم رو میرفتی اینور اونور.خودمونو کشتیم تا این عکسا رو بگیریم. دیروز با مامان جون رفتیم و امروزم علاوه بر مامان جون مهربون دایی و پسر دایی و بابایی هم اومده بودن.واقعا دست مامان جون درد نکنه چون اغلب زحمتای منو تو گردن اونه.خدا حفظش کنه. بخاطر این مجبور شدیم دو سری تو دو روز ازت عکس بگیریم که کلی لباس و وسیله داشتی که ...
نویسنده :
مامانی
0:54