عطـــــــــــاعطـــــــــــا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

حبه انگور مامان و بابا

مـــــــــــــــــــــادرانـــــــــــــــــــه...!

سلام گل پسرم. اينبار مادر داره با قلبي مالامال از غصه با دلي تكه تكه و هراسناك برات مينويسه. عطاي نازم نميدونم چطور برات بنويسم كه هرچي هم بگم فكر نكنم بتونم ذره اي از احساس الانم رو برات توصيف كنم. نازنينم امروز پنج شنبه هست و دقيقا 5 روز از اون واقعه تلخ گذشته.اما روز بروز براي من كه داره دردناك تر ميشه.شنبه همين هفته بود كه حدود ده دقيقه مانده به ساعت پنج بعد از ظهر زلزله نسبتا شديدي اومد و خيلي از بچه ها مادر ها و پدرهاي روستاهاي اهر ورزقان و هريس رو با زبون روزه زير آوار جان باختن. من و شما خوشبختانه خونه مامان جون بوديم و خواب بوديم و همگي فرار كرديم بيرون.اگر خدايي نكرده خونه خودمون بوديم هردو بشدت وحشت ميكرديم چراكه ...
26 مرداد 1391
1